بی تعادل مثل باران مثل دلتنگیِ تهران گریه کردم در خیابان بادم و بیسرزمینم قایقی بیسرنشینم من گسلهای زمینم آهِ من با تو عجین است جای زخمت نقطه چین است خصلت خنجر همین است تو اگر با هر عذابی شب به شب با غم بخوابی تازه با من بیحسابی غم مرا پیچیده در خود رفتی و بغضم ترک خورد آه از این بارانِ سرخود رفتی و رازم مگو ماند بغضت آخر در گلو ماند آرزویم آرزو ماند آهِ من با تو عجین است جای زخمت نقطه چین است خصلت خنجر همین است تو اگر با هر عذابی شب به شب با غم بخوابی تازه با من بیحسابی